چه تدبیری مسلمانان که من خود را نمیدانم
نه ترسا نه یهودیام نه گبر و نه مسلمانم
نه شرقیام نه غربیام، نه علویام نه سُفلیام
نه زارکانِ طبیعیام نه از افلاکِ گردانم
نه از هندم نه از چینم نه از بلغار و مغسینم
نه از ملکِ عراقینم نه از خاکِ خراسانم
نشانم بینشان باشد مکانم لامکان باشد
نه تن باشد نه جان باشد که من خود جانِ جانانم
دویی را چون برون کردم دو عالم را یکی دیدم
یکی دیدم، یکی جویم، یکی دانم، یکی خواهم
اگر در عمرِ خود روزی، دمی بیتو برآوردم
از آن روز و از آن ساعت پشیمانم، پشیمانم
الا ای شمس تبریزی چنان مستم از این عالم
که جز مستی و سرمستی دگر چیزی نمیدانم
Only Breath
Not Christian or Jew or Muslim, not Hindu
Buddhist, sufi, or zen. Not any religion
or cultural system. I am not from the East
or the West, not out of the ocean or up
from the ground, not natural or ethereal, not
composed of elements at all. I do not exist,
am not an entity in this world or in the next,
did not descend from Adam and Eve or any
origin story. My place is placeless, a trace
of the traceless. Neither body or soul.
I belong to the beloved, have seen the two
worlds as one and that one call to and know,
first, last, outer, inner, only that
breath breathing human being.
From Essential Rumi
by Coleman Barks
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر